سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یکی از آرزوهای خواهرم این بود که ادامه تحصیل بدهد و در دوره فوق لیسانس قبول شود. او به خاطر رسیدن به این هدف زیربار حرف خانواده برای ازدواج با پسری که به خواستگاری اش آمده بود نرفت و قاطعانه جواب منفی خودش را اعلام کرد. اما پدرم اصرار داشت که این وصلت سربگیرد. او درحالی که خواهرم را به شدت سرزنش می کرد می گفت: با چه زبانی بگویم این پسر 2 میلیون تومان در ماه درآمد داردو در هر خانه ای را که بزند قدمش را روی چشمشان می گذارند و به قول معروف او را حلوا حلوا می کنند!

داماد پولدار

زن جوان در دایره اجتماعی کلانتری سناباد مشهد افزود: پدر و مادرم که برای درآمد و ثروت این پسر جوان دندان تیزکرده بودند از تلاش خود برای وادارکردن خواهرم به این ازدواج نتیجه نگرفتند. آن ها که مثل سیر و سرکه می جوشیدند به خواستگار خواهرم پیشنهاد دادند تا با من ازدواج کند. او هم از خدا خواسته قبول کرد و ما با وجود ??سال تفاوت سنی باهم نامزد شدیم. چند ماه از دوران عقدکنان مان گذشت و در این مدت متوجه شدیم که همسرم آدم خسیسی است و یک قطره آب هم از دستش نمی چکد. دراین شرایط مادر و پدرم که از کرده خود پشیمان بودند قول و قرارهای مراسم خواستگاری برای تهیه جهیزیه خوب و آبرومند را زیرپا گذاشتند و حتی پدرم گفت یک سرسوزن هم به تو نمی دهم و ...! «مریم» ادامه داد: با این لج و لج بازی ها خانواده شوهرم جهیزیه مجللی برایم تهیه کردند و من با چشمانی گریان به خانه بخت رفتم، اما این مسئله باعث شد تا اختلافات ما ریشه دار شود. شوهرم می گفت حق نداری به خانه پدرت بروی و من که طاقت دوری خواهر بزرگم را نداشتم بدون اجازه اش از خانه بیرون می زدم. مدتی گذشت و همسرم به حرکات و رفتارم مشکوک شد و بعضی وقت ها تهمت های ناروا می زد. او تصمیم گرفت مرا در خانه زندانی کند و هر روز که به سرکار می رفت درها را قفل می کرد و کلیدها را با خود می برد. چند ماه این وضعیت را تحمل کردم اما در این مدت با توجه به این که در زندگی چیزی کم و کسر نداشتم از نظر روحی خیلی افسرده شده بودم تا این که امروز صبح از راه پنجره خانه بیرون آمدم و فرار کردم و به منزل پدرم رفتم اما خواهرم با حرف هایش مرا آرام کرد و من تصمیم گرفتم به خانه برگردم. اما در نزدیکی منزل توی کوچه با همسرم که از سرکار برگشته بود روبه رو شدم و او با عصبانیت جلوی چشم دیگران دستش را رویم بلند کرد. من هم دوباره به خانه پدرم برگشتم و به پیشنهاد خواهرم به این جا آمده ام تا ببینم چگونه باید مشکل زندگی ام را حل کنم. «حسین سلیمان پور مقدم» کارشناس ارشد روان شناسی ومشاور خانواده درباره این ماجرا معتقد است: ازدواج هایی که فقط با توجه به یک بعد مثلا بعد مالی انجام می شود محکوم به شکست است. همان طور که در این ماجرا نیز می بینیم خانواده مریم به مال و ثروت داماد خود طمع کردند و وقتی دیدند به آن ها چیزی نمی رسد حتی برای خرید جهیزیه برای دخترشان هم احساس مسئولیت نکردند. وی تاکید کرد بار دیگر به شهروندان و به خصوص جوانانی که در آستانه امر خطیر ازدواج قرار دارند تاکید می کنیم ازدواجی که عاقلانه انجام نشود و عاشقانه ادامه نیابد محکوم به شکست و جدایی است!

منبع



برچسب‌ها: در امتداد تاریکی : طمع پدر و خست شوهر

تاریخ : جمعه 88/6/27 | 1:33 عصر | نویسنده : | نظر